English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
maximum and minimum thermometer U گرماسنج حداقل و حداکثر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
max min system U سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximum thermometer U گرماسنج حداکثر
extremum U حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
minimim wage law U قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range U حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
celsius thermometer U گرماسنج
thermometer U گرماسنج
calorimeter U گرماسنج
thermometric U وابسته به گرماسنج
mercury thermometer U گرماسنج جیوهای
thermometre U گرماسنج گرمانما
thermopile U پیل گرماسنج
thermometer U گرماسنج گرمانما
thermometers U گرماسنج گرمانما
f.thermometer U گرماسنج فارنهایت
resistance thermometer U گرماسنج مقاومتی
clinical thermometer U گرماسنج طبی
thermograph U گرماسنج خودکمار دمانما
bemetallic thermometer U گرماسنج زوج فلزی
pyrheliometer U گرماسنج ونیرو سنج خورشید
maximal aerobic power U بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
minimum stock level U حداقل
minim U حداقل
minims U حداقل
minimal U حداقل
minimum U حداقل
minimally U حداقل
min U حداقل
least price U حداقل قیمت
minimization U به حداقل رسانیدن
minimum elevation U حداقل درجه
minimizing U به حداقل رساندن
minimizes U به حداقل رساندن
danger warning level U حداقل موجودی
minimized U به حداقل رساندن
minimize U به حداقل رساندن
minim U وابسته به حداقل
minimum wage U حداقل دستمزد
global minimum U حداقل مطلق
minims U وابسته به حداقل
bottom price U حداقل قیمت
troughs U حداقل موج
trough U حداقل موج
least cost U حداقل هزینه
price floor U حداقل قیمت
minimising U به حداقل رساندن
minimises U به حداقل رساندن
minimum U حداقل کمینه
minimum size U اندازه حداقل
minimum range U حداقل برد
minimum price U حداقل قیمت
relative minimum U حداقل نسبی
neap tide U جذر و مد حداقل اب
minimised U به حداقل رساندن
base wage rate U حداقل دستمزد
minimum charge U حداقل قیمت
minimum charge U حداقل هزینه
reduced strenght U حداقل استعداد جنگی
thermal resolution U حداقل سنجش حرارت
least cost combination U ترکیب حداقل هزینه
least squares estimates U براورد حداقل مربعات
thermal resolution U حداقل اختلاف حرارت
minimum mortality U حداقل مرگ و میر
minimum subsistence level U سطح حداقل معیشت
cost minimization U حداقل کردن هزینه
minimum standard of living U حداقل سطح زندگی
minimum elevation U حداقل ارتفاع لوله
short term U حداقل مدت تنبیه و زندانی
cut off ratio U حداقل نرخ قابل قبول
minimum elevation U حداقل درجه مربوط به مانع
two stage least squares method U روش حداقل مربعات دومرحلهای
double amplitude peak value U مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
neap U حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
on the deck U پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
amphiploid U دارای حداقل کرموسوم ارثی
meantide U حداقل جذر و مدهای اب دریا
pilot line production U تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
minimum down payment U حداقل میزان پیش پرداخت
ordinary least square method U روش حداقل مربعات معمولی
minimum clearance U حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
skeleton crew U حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
efficiency point U حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
at least [no less than] [not less than] <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
at a [the] minimum <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
protoxide U ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
bridge U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
discrimination U حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
weighted least square method U روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
perigee U نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
wed thickness U حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
aces U رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
probit U واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
maximal U حداکثر
endurance U حداکثر
peak U حداکثر
uttermost U حداکثر
maximum U حداکثر
outside U حداکثر
peaking U حداکثر
peaks U حداکثر
outsides U حداکثر
team roping U مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
ace رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
maximum density U حداکثر تراکم
peaks U حداکثر کاکل
maximum deviation U انحراف حداکثر
peak demand U حداکثر تقاضا
maximum amplitude U دامنه حداکثر
optimum height U حداکثر ارتفاع
maximum available powere U توان حداکثر
maximum capacity U فرفیت حداکثر
payloads U حداکثر بار
peak U حداکثر کاکل
peak current U جریان حداکثر
peaking U حداکثر کاکل
maximum deflection U انحراف حداکثر
maximum duration U زمان حداکثر
maximum efficiency U حداکثر کارائی
maximum performance U عملکرد حداکثر
maximum of intensity U حداکثر شدت
maximum speed U حداکثر سرعت
maximum output U خروجی حداکثر
maximum performance U کارایی حداکثر
maximum power demand U مصرف حداکثر
maximum ratings U مقدار حداکثر
maximum prr ermissible U مجاز حداکثر
maximum moment U حداکثر لنگر
maximum load U بار حداکثر
maximum value U مقدار حداکثر
maximum efficiency U راندمان حداکثر
maximum energy U انرژی حداکثر
maximum frequency U فرکانس حداکثر
maximum gain U تقویت حداکثر
maximum price U حداکثر بها
maximum work U کار حداکثر
maximum limited stress U تنش حداکثر
maximum profit U حداکثر سود
maximization U به حداکثر رسانیدن
flat out U حداکثر سرعت
submaximal U زیر حداکثر
full speed U حداکثر سرعت
intensity maximum U حداکثر شدت
supercharge U خرج حداکثر
maximum demand U بار حداکثر
maximum slope U حداکثر شیب
maximum current U جریان حداکثر
global maximum U حداکثر مطلق
full bore U حداکثر تلاش
wage ceiling U حداکثر دستمزد
flank speed U حداکثر سرعت
high tide U حداکثر مد دریا
high tides U حداکثر مد دریا
relative maximum U حداکثر نسبی
peak speed U حداکثر سرعت
peak voltage U ولتاژ حداکثر
peak output U حداکثر تولید
payload U حداکثر بار
price ceilings U حداکثر قیمت
peak load U بار حداکثر
maximum detector U اشکارساز حداکثر
peak load U حداکثر بار
maximal U وابسته به حداکثر
three stage least squares method U روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
maxvo U حداکثر توان هوازی
maximum stock U حداکثر موجودی انبار
low tide U حداکثر جذر دریا
maximum sound pressure U فشار صوت حداکثر
full blast <adv.> U در حداکثر قدرت یا شدت
daily flood peak U حداکثر سیل روزانه
maximum probility detection U تعیین احتمال حداکثر
at full blast <adv.> U در حداکثر قدرت یا شدت
maximum scattering angle U زاویه پراکندگی حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage U ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum ratings U مقدار نامی حداکثر
high water U حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum take off weight U حداکثر وزن برخاستن
principle of miximum overlap U اصل حداکثر همپوشانی
pron to U با حداکثر سرعت ممکن
profit maximization U به حداکثر رسانیدن سود
sprints U با حداکثر سرعت دویدن
sprinted U با حداکثر سرعت دویدن
sprint U با حداکثر سرعت دویدن
utmost U منتهای کوشش حداکثر
marginal U حداکثر نزدیک به انتها
traffic peak U حداکثر عبور و مرور
maxvo U حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum wavelength U طول موج حداکثر
extreme U حداکثر درمنتهی الیه
ultimate bearing capacity U حداکثر فشار متحمل پی
utility maximization U به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum temperature U درجه حرارت حداکثر
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com